محل تبلیغات شما



گلچینی از غزل معاصر ایران با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟ با من تنها تر از ستارخان بی سپاه موی من مانند یال اسب مغرورم سپید روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن آدم ست و سیب خوردن، آدم است و اشتباه شعر
از زیباترین غزلها ای آنکه دلم از غم تو شد متلاشی سخت است کنار دل تنگم، تو نباشی - دارد شب دلتنگی من باز می آید ای کاش به زخمم نمکی تازه،بپاشی! - تصویرم اگر زشت بیفتد،به از آن است بر صورت آیینه ی من خط بخراشی - ای مرگ، دگر با چه زبانی بنویسم: زود است، مداد دل من را بتراشی - هرگز نکنم داوری لیگ دلت را با این همه دلتنگی و جنجال و حواشی - صد بوسه، نثار لب تو می کنم امشب ای عشق، اگر عشق ترین عشق، تو باشی! - محمدحسین حیدری زرنه
آن که می پیچد و چون مار می آید نیل است کو عصا؟ در کف این حضرت موسی بیل است ! شهرِ پر ابرهه ای شد بگریزید به کوه که ابابیل نمی آید و عام الفیل است دل و سر را مسپارید که در امّت ما دل و سر گر بسپارد کسی اسماعیل است غافل از خویشتنی بینِ برادرهایت همه جا پشت سرت دور و برت قابیل است پشت سر را بنگر قصّۀ تلخِ من و تو اصل صد حکمت و ضرب المثل و تمثیل است تخت جمشید خودش مدرسۀ تاریخ است سبدِ تجربه ای پشتِ چغازنبیل است جان فدای تو که یک روز می آیی اما جمعه می آیی و
به نگاهی که مرا عاشق خود کرده, قسم بایدامشب به غزلهای نگاهت برسم کاش آن لحظه که در حسرت باران بودم ابری از کوی تو می آمد و می شد نفسم ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری » چه کسی گفت که من اهل هوا و هوسم مثل این قافله ی عمر به سر آمده،کاش باخبرمی شدی اله ی بانگ ‌جرسم تا که آزادیم آوازه ی این شهر شود کاشکی گوشه ای از قلب تو می شد قفسم می روم سربه بیابان بگذارم بی تو به نگاهی که مرا عاشق خود کرده, قسم # محمدحسین _حیدری_ ررنه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گردشگری